جمعه وقت رفتن موسم دل کندن

خنجرازپشت میزنه اون که همراه منه.

جمعه های من شده گوش دادن به این آهنگ فرهاد .

جمعه همیشه یه غمی همراهش هست.

فقط یه چیزهایی میتونه بهترش کنه: 

بودن درکنار کسایی که دسشون داری و حرف زدن باهاشون وتوچشماشون نگاه کردن

بودن تو دامن طبیعت و دوصحبت با گل وگیاه .

عوضش گذاشتن یه آهنگ هایی مثل جمعه فرهاد اونم وقت غروبش دقیقا خوردت میکنه از درون

البته:

باتوجه به اینکه امتحانات ازرگ گردن نزدیکتر هستن باید همین جمعه رو هم درس خوند فایده نداره نخونی افتادی اونم درس های مزخرف من 


آدم هایی که فکر میکنم مهم هستن برا زندگیم و دوسشون دارم دقیقا وقتی انتظارشو ندارم تنهام میزارن 

عوض اش 

آدم هایی که زندگی ام براشون مهم و دوسم دارن دقیقا وقتی نیازشون دارم کنارمن و تنهام نمیزارن 

بایدآدم هایی رو دوست داشته باشم که دوسم دارن

عوضی آدم هارو دوست نداشته باشیم .


خب چون من اینقدجدی تا حالا باکسی اشنا نشده بودم 

واینکه تاحالا قصد ازدواج نداشتم

شاید واقعانیازبه اصلاح خودم دارم.

ازوقتی که رفته خیلی از صحبت هاش رو دوباره خوندم و دقت کردم که اشتباهاتم کجاست 

شایدمن هنوز اماده ازدواج نبودم و رفتارهای بچگانه و صحبت های غیرمقبولی میزدم

ولی بنظرم خیلی خوب شد حالا بیشتر مطالعه دارم میکنم راجب روحیات مردها و اخلاقیاتشون راجب نیازهاشون درزندگی اینجور برای شناخت یک پسرمیدونم رفتاردرست چی هست.

الان نگرش ام رو به زندگی متاهلی و روابط وشناخت مردها و افکارشون تغییر میدم نه اینکه خط قرمزهام رو بزارم زیرپام نه .ولی تلاشم اینه که بتونم تبدیل بشم به دخترمعقول و یک زن بادرک برای زندگی آینده.


میدونم بهونه میگیرم برا رضا اینکه چجور 4 ماه دوام آورده چیزی نگفته برام سوال حتی یبارنگفت بیا بریم بیرون و این حرفا معمولا تنها میره خودش دور میخوره بعداینکه منم کرونا گرفتم دیگه حتی به شوخی هم نمیگه بعد اینکه به جوش اوردن هاش موقع بحث گیردادم یکم سعی کرد وبهتر شذ حالا به بددهنی هاش موقع بحث گیردادم حرف زشتی و فش های خواهر مادر نمیگه اما مثلا میگه گوه نخور و غلط کرده و این چیزا یا میگه زارت نمیدونم من حساس هستم سر این مساعل که تاحالا با پسری نبودم یا
هیچی دیگه اونشب تموم شد و تب من یکم بهترشد صبح اما همچنان تب پ بدن درد همراه من بود .فرداش هم رو تخت و به تنهایی گذشت خیلی شرایط و بدن درد بدی داشتم سعی میکردمم همش بخوابم کمتر درد بگیرم اخرشب یکشنبه تصمیم گرفتیم فرداش بریم براتست . صبح زود بیدارشدیم و رفتیم .
اونروز ازقضا با رضا دعوام شدو قرار برجدایی و تموم شدن رابطه شد قبل اینکه ظهر بخوابم بعدش خوابیدم و با یه خستگی بدتر و سردرد عصر بیدارشدم چایی خوردم و نشستم پای لپ تاپ و دزس خوندن بدن دردم بیشتر میشد و حس خستگی و تب داشتم به رو خودم نمیوردم مرتب هم مایعات میخورم و همون موقع استامینوفن خوردم اما تاشب متوجه شدن اسهال دارم یجورایی میدونستم کرونا اما میترسیدم بگم ساعت10 بود گفتم حالم بد انگار دارم مریض میشم نمیدونم مامانم اومد دست گذاشت بهم و گفت تب داری هیچ ما
حقیقتش این از دوهفته پیش چهازشنبه مامانم گفت بدن درد دارم گفتم جدی نگیر خوابید پنجشنبه تب کرد و اینا تا جمعه شنبه بهترشدسینه اش سنگین بود و سخت نفس میکشید رفتیم براتست نمیگرفتن بعدش رفتیم دکتر عمومی یه عکس سی تی داد از 7 صبح تا1 ظهر من بامامانم درگیر دکتر و بهداشت و بیمارستان و سی تی بودبم هیچ سی تی ریه هاش سالم بود اما دکتر گفت اگ کرونا داره معلوم نیست نزده به ریه هاش هیچ تارسیدیم خونه پریدم تو حموم و اینا و اومدیم مامانم از روز های قبل قرنطینه شده بود و
متنفرم از حال بد ازاینکه هیچ کس درکم نمیکنه ازاینکه یکی نیست حرفامو بفهمه بگه فروغ بهت حق میدم منم تورو نمفهمم حتی همیشه ترس ازدواج ام همین بود یکی بیاد که هیچ وقت نفهمه منو واین میتونه بدترین اتفاق زندگی ام باشه . چی میتونم بگم به کی شکایت کنم به خدا که اشک روآفرید یامنو شاید آدم های بدتر من باشن تحمل آدم هامتفاوت و نحوه برخورد سعی کردم احترام بزارم تفاوت ها رو بپذیرم اما ازیه جایی به بعد حس میکنم فقط دارم کوتاه میام چیکارکنم تواین دنیا الان به بچه هایی
همیشه توسط دوستام و خانوادم ظاهرم مورد تحسین بوده طرز پوشش ام واعتمادب نفس ظاهری ام . وقتی به اون پسر گفتم نماز مرتب و مکرر نمیخونم مامانم گفت دروغ گفتی بهش تومیخونی اما من راستش گفت ام اخه نماز صبح ک نمیخونم و خیلی وقت ها هم بی میل و سررسری میخونم ک حسابشون نکردم همیشه توهرکاری یا انجام نمیدم یا به نحوی کامل و دقیق انجام میدم . دلم میخات استخدامی شرکت نفت قبول بشم حتما اینجور از نظر مالی جدامیشم عالی میشه .
من که گفتم بهشون دیدار مجددی نباشه گویا اونا دلیل خواستن و علت رو چون پسر از نظر شغلی و مالی وموقعیت اجتماعی و تحصیلی در سطح خوب ویاشاید عالی باشه اینجور فکر کرده من میگم بله قیافه و ظاهرش هم خوب بود من نمیتونم ایراد بگیرم ازکسی اماخب شاید به دل من نبود اماخب دلیل اصلی من حرف های خودش سرنماز وتاکید اش و ارزش هاش باشه وهمچنین قیافه اش بیشتر از سن اش میزد تا من ک خیلی کوچیکتر ازسن ام میخوردم و ظاهرش بامن نمیخورد درواقع من چون اصلاح نکردم صورتم وابروهام
هیچی اقا من ازکارگفتم اونم تاکید ک کارفنی سخته برا خانم اونم رشته شما برق قدرت گفتم بهرحال من به خانوادمم گفتم بهتر اول سرکار باشم بعد بخوام متاهل بشم اما حالا بنا به شرایط و اصرارشون ک امکان اینکه این دوهمزمان باشن هم پذیرفتم شمارو ببینم . هیچی نظرش بیشتر این بود دختر خونه داری کن تا اینجورکارها اماخب شاید دراینده توشرکتی ک هست همکارش بشم و ببینمش نمیدونم امروز هم درخواست قرارملاقات مجدد دادن برعکس چیزی ک فکر میکردم مامانم میگه توخشکلی براهمین دوباره گفته
من خاستگاری سنتی ک دونفر همو نمیشناسن وازاین واسط ها زنگ میزنن این سبکی خوشم.نمیاد اصلا موافق اش نیستم خاستگاری سنتی در قالبی ک اون واسط دو طرف بشناسه خوبه این ناشناس ها نه هیچی ما این خیلی تعریف دادن گفتیم باشه طرف وضع مالی و.موقعیت کاری واین چیزاش خوب بود از ظاهرش هم خانوادش تعریف کردن ماررفتیم در پارک ببینیمش هیچی اقا خیلی خورد تو ذوقم از قد 190 خواهرش پشت تلفن میگفت درصورتی که همقد خودم بود باورم نمیشد هنگ بودم میگفت سفید و فلان اصن اونجور نبود هیچی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ام ان شاپ خان چاپ Schniz.co قیمت ریموت کنترل ساگا خرید اینترنتی SERYAL KADE فروش تعمیر و ارتقای فلزیاب مراقبت از پوست آذر فلز پایون همه چیز 3